آنسو تر از دیوار غم هایم ، دری دارم
یــک من ، من ِ زیبــــای از مــن بهتـــــــــری دارم
در نیمه ای ابلیس وار و مست می خندم
از من نپرهیزید ! نیم دیگری دارم
با درد خود در آسمان شعر می رقصم
مدیون این دردم اگر بال و پری دارم
من دختری از شرق از آیین خورشیدم
من زیر چادر ، سرزمین مادری دارم
پیراهنی آبی تر از اروند پوشیدم
گلهای قمصر را میان روسری دارم
آرامش شیراز در من شعر می گوید
هرچند یک دریا خروش بندری دارم
نشکست فرهادی غرور بیستونم را
با این شکوهم کوهی از ویرانگری دارم
من دختر چوپان و با این سادگی هایم
در شعر خود صحرا به صحرا مشتری دارم
...
دیگر غزل بانو شدم پشت سرم حالا
یک شهر می گویند قصد دلبری دارم !